لرزبان

لرزبان ؛ فرهنگ مردم لر ؛ موسیقی لری

لرزبان

لرزبان ؛ فرهنگ مردم لر ؛ موسیقی لری

حسین پناهی دژکوه در ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهرستان کهگیلویه (دهدشت-سوق)در استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ی آیت الله گلپایگانی رفته بود و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت.چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد.اما در کسوت روحانیت باقی نماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.حسین به تهران آمد و در مدرسه ی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند. 

واژگان لکی ، بختیاری و خرم آبادی در اشعار بابا طاهر نشانه چیست؟ استاد محترم جناب آقای مینوی نیز در مورد تبار و نژاد بابا طاهر یاداشت هایی دارند، که ایشان یاداشت خو.د را زیر عنوان ((بابا طاهر لُر)) مرقوم داشته و به کلمه لُر ... همدانی را نیز افزوده است ... در حال حاضر چند شهر از همدان از جمله : نهاوند ، ملایر ، تویسرکان و قسمت هایی از اسد آباد، هنوز به گویش لُری تکلم می کنند و این خود ثابت می کند که در هویت لُری بابا طاهر نباید شک داشت. تشابه وا‍ژگانی اشعار بابا ...با گویش های مختلف لری نشانه چیست؟

 

بابا طاهر شاعر عارف و نامی قرن 5 هجری قمری، او یکی از بهترین ترانه سرایان ایرانی است که به گویش لری ، دو بیتی هایی سروده است ، که تا کنون کسی بهتر از آن نیاورده است.....

نویسنده : حیدر میرانی

منبع : http://www.westluristan.com

 

* دانلود دوبیتی های باباطاهر عریان (در قالبpdf)

 

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.

 

 

 قبل از هر چیز به این نکته اشاره کنم که جایگاه شعر چه بصورت  تک بیتها و چه به صورت قالب های دیگر شعری ستاره ی سهیلی است در دامان آسمان ادبیات لری.
اشعاری که نُقل باده ی بزم ها و نقل پهلوانی ها و حماسه های دلیر مردان ،در رزم ها و مایه ی مبالات و جوهر بزرگ داشت آنها در مرثیه هاست. شعر لری بدون هیچ تردیدی جوششی است و نه کوششی؛موسیقی اش نیز همین طور.آواز کبک دری ،بانگ آبشار،لر لر گوسفندان،جرنگ جرنگ درای،شیهه ی مادیون،چک چک آبها ،وزش باد ها ،همه و همه و در یک کلمه طبیعت، شعر و  موسیقی لر را دلنوازتر از نغمه های داوودی کرده است.عشق لر زاییده ی طبیعت است و سیراب از چشمه سارهای طبیعت؛پس زلال است و صافی ،هم بوی با بابونه های  پشت بام های گلی شان و سر سبز چون دشت «شین بار» مرد لر چون دنا سر با آسمان  می سایدو در عشق نیاز به نردبان مادیات ندارد و دلبرانشان جز صداقت کابینی ندارند. این جاست که عشق از عشقه گرفته نشده است تا بخشکاند ،عشق لر می رویاند و شعر لری آبی است که به همراه آفتاب صداقت فتوسنتزعشق را به انجام میرساند.
عشق لر خدایی است ،عرفان است شهود است؛ اما در شعر لری بیشتر سخن از صورت است تا صورت نگار و این نه بدان معناست که از صورت نگار غافلند که اینان همه چیز را جلوه ی او می دانند و به ثنای او پرداخته اند.
قربون خدای برم که آفریدت       مرحبا و مادری که پروریدت
جواب این ابهام را من از زبان«مولانا» می گویم که:...

 منبع مطلب : http://enaiat.blogfa.com

نویسنده :  عنایت اله محمودی

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.

آنگاه که زبان شناسان به این مهم پی بردند که در صد بالایی از زبانهای بشری در راستای دهکده ی جهانی شدن به فراموشی سپرده می شوند تمام همّ و غمشان این بود که سایه ی شوم مرگ را از سر این زبان ها دور نگه دارند این دغدغه ها هم چنان ادامه داشت تا اینکه در سال 1999 کشور بنگلادش پیشنهادی مبنی بر نامگذاری روز 21 فوریه (2اسفند) را به نام روز جهانی زبان مادری به سازمان ملل و یونسکو ارائه داد که مورد پذیرش واقع شد و این نام در گاهنامه ها نیز به ثبت رسید .

زبان بلندترین پرچمی است که بر تارک فرهنگ هرملتی استوار نشسته است و نماد هویّت هر تباری است که به گوهری بودن اصالت  خود باور داشته باشد . مادام که زبانی حیات دارد خداوندگارانش نیز زنده اند و آنگاه که زبانی از از تکلّم باز ماند باید برای آن هویّت و صاحب آن نیز الحمدی خواند و به قول خانم سیلویا تانزد وارنر، شاعر و داستان نویس  انگلیسی ملتی که ققنوس خود را آتش میزند خود را می سوزاند. و این قنقنوس چیزی نیست مگر  فرهنگ و هویّت که بارزترین جلوه ی آن زبان است .نادیدن هویت یعنی نابودی خود. تلاش برای یافتن هویت جدید ، با کلاس شدن ، رها شدن از چنگال  وا ژه هایی چون دهاتی و پشت کوهی و لر و ترک و هزار زهر مار دیگر باعث شده اند که ما نیز ققنوسمان را آتش بزنیم و خود نیز بسوزیم. چه قدر درد آور است که انسان خود را دیگری جا بزند ، خود را فرزند پدر و تبارش ببیند اما نشان ندهد  و با هم زبا نانش هم به زبان خود سخن نگوید ... ادامه مطلب ...

لری یکی از زبانهای شاخه هندواروپایی است که چهار میلیون[1] گویشور دارد. گستره نژادی لران در مناطق جنوب غربی ایران و جنوب شرقی عراق می باشد، هرچند شمار اندکی از گویشوران لر به جاهای دیگری در آسیا و نیز به برخی از شهرهای غربی (آمریکا و اروپا) مهاجرت نموده اند.

من جستار زبان شناختی را با چکیده ای از خاستگاه تاریخی لران آغازیده ام، چراکه روشن شده است این کار نقش کلیدی در فهم مرزهای زبانی دارد، به ویژه در دو سوی پیوستار که با انواعی از زبانهای کردی و فارسی شانه به شانه است.

پس از آماده کردن این برداشت تاریخی، یک گزارش از پژوهشهایی که پیشتر درباره لری انجام شده ارائه خواهم داد، به ویژه آنچه مربوط است به دوره انقلاب اسلامی ایران. نخستین مساله این بررسی پاسخ به این پرسش است که پیوستار زبان لری شامل چند زبان است؟

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.

مأخذ :

این اثر تاریخی مربوط به 550 سال پیش از میلاد و یکی از اثر های مهم هخامنشی بعد از تخت جمشید و شوش در منطقه سروان ممسنی به شما می رود.این اثر که به نام لیدوما مشهور است .هرتسفلد  باستان شناس آلمانی نخستین بار این محوطه را در سال 1924 بررسی و این محوطه را به نام جین جان به ثبت رساند.

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.

لیدوما lidoma

 
 
مأخذ :

 راننده لودری در محوطه این بیمارستان امام سجاد(ع) یاسوج مشغول خاکبرداری برای احداث ساختمانی جدید بود که متوجه این قبرستان می شود و نگهبان این بیمارستان نیز موضوع را به میراث فرهنگی استان گزارش می دهد. در اینکه بیش از سه هزار سال قدمت دارد، هیچ شکی نیست. در سال 79 نیز گورستان تاریخی “لما” در دامنه های کوه دنا در 30 کیلومتری شهر یاسوج کشف شد که باستان شناسان قدمت آن را سه هزار و 500 سال پیش عنوان کردند    

رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کهگیلویه و بویراحمد از کشف یک قبرستان باستانی بزرگ متعلق به بیش از سه هزار سال پیش در یاسوج خبر داد. 

نقش برجسته کورانگون در روستای سه تلو در شهرستان رستم بر سطح صخره ای کوه ( در ۲۰کیلومتری شمال غرب نورآباد ممسنی ) نقش شده است.در سال ۱۳۰۳ ه.ق پروفوسور هرتسفلد به کشف این نقش برجسته گردید. به اعتقاد باستان شناسان این مکان پرستشگاهی در عصر عیلامیان بوده است. نقش مذکور شامل دو رب النوع یک الهه مرد و یک الهه زن در حالی که مردم پیرامونشان را فرا گرفته تصویر شده اند.


 

 

در ۴۵ کیلومتری شمال غربی نورآباد یک مقبره ی سنگی متعلق به عصر باستان دیده می شود. گروهی این مقبره را منسوب به کوروش اول  می دانند. مکان مادر ودختر در لهجه ی محلی (دی و دور ) به معنی مادرودختر خوانده می شود. نمای بیرونی مقبره یاد آور آرامگاه شاهان هخامنشی در نقش رستم و تخت جمشید است. نمای این آرامگه از دو طرف ورودی با دونیم ستون آراسته شده است.                                               

_لر۱.JPG

(تصویر: فیلم دختر لر)
«نقش جوانان قوم لر در ساختار خویشاوندی و ازدواج در آن قومیت با بررسی چهار فیلم سینمایی خون بس،نامزدی،آرزوهای زمین و عروس در گهواره»

چکیده:
از آنجا که اغلب فیلم نامه های استان لرستان با محور روابط خویشاوندی و الگوهای ازدواج در جوانان در بستر ویژگیهای فرهنگی ،اقتصادی، اجتماعی و سنتی شکل گرفته و واقعایت اجتماعی جامعه سنتی لرستان را انعکاس می دهند،بررسی این مضمون مدخلی برای ارائه چشم اندازی از مناسبات و معیارهای اجتماعی_ فرهنگی جامعه سنتی لرستان است.
در این پژوهش نقش جوانان در ساختار خویشاوندی قوم لر و حفظ بقای نظام اجتماعی موجود در جامعه سنتی از جنبه های مختلف به اختصار بررسی شده و براساس الگو های حاکم بر روابط خویشاوندی و ازدواج جوانان ، به آن دسته از فیلم نامه های استان لرستان پرداخته ایم که این روابط را به خوبی منعکس کرده اند.استخراج واقعیات اجتماعی برآمده ازاین فیلم ها و تبیین و تفسیر این واقعیات از منظر انسانشناسی،می تواند در شناخت بیشتر نقش ازدواج جوانان در حفظ نظام خویشاوندی به عنوان یک پدیده اجتماعی- فرهنگی موثر باشد.......لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

نویسنده : صدف مینا
کارشناس گروه پژوهشی مطالعات توسعه اجتماعی

لر بزرگ نامی است تاریخی برای کهگیلویه و بختیاری. لرستان مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد; لر بزرگ و لر کوچک و بین مساکن لر بزرگ و شیراز ناحیه لرنشین ثالثی نیز وجود داشت که شولستان میگفتند. بجای شولستان امروز ممسنی و بجای لر بزرگ کوه گیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم.

فهرستی از سلسله اتابکان لر بزرگ که از ( ۵۵۰ تا ۸۲۷ ق. )/(۱۱۵۵ تا ۱۴۲۴ م.) بدانجا حکومت کرده اند و مدت امارتشان ذیلاً نگاشته می شود و متذکر میگردد که اتابکان لر بزرگ تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین ایشان که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری برافتاد و سلسله ایشان انقراض یافت:

-۱ ابوطاهر در حدود ۵۵۰ ق. ۲- اتابک هزاراسپ بن ابی طاهر تا ۶۲۶. ۳- عمادالدین پهلوان بن هزاراسب از ۶۲۶ تا ۶۴۲. ۴- نصرةالدین کلجه پسر هزاراسب از ۶۴۲ تا ۶۴۹. ۵- تکله پسر هزاراسب از ۶۴۹ تا ۶۵۶. ۶- شمس الذین الب ارغو پسر هزار اسب از ۶۵۶ تا۶۷۲. ۷ - یوسف شاه بن الب ارغو از ۶۷۲ تا ۶۸۸. ۸افراسیاب بن یوسف شاه از ۶۸۸ تا ۶۹۵. ۹- نصرةالدین احمدبن یوسف شاه از ۶۹۵ تا ۷۳۰. ۱۰- یوسف شاه دوم بن نصرةالدین احمد از ۷۳۰ تا ۷۴۰. ۱۱- افراسیاب دوم بن نصرةالدین احمد از ۷۴۰. ۱۲نورالوردبن سلیمان شاه بن اتابک احمد تا ۷۵۷. ۱۳- اتابک پشنگبن سلغرشاه بن اتابک احمد از۷۵۷ تا ۷۹۲. ۱۴- پیر احمدبن اتابک پشنگ از ۷۹۲ تا ۷۹۸. ۱۵- ابوسعیدبن پیر احمد تا ۸۲۰. ۱۶- شاه حسین بن ابی سعید از ۸۲۰ تا ۸۲۷ق. ۱۷- غیاث الدین کاوس بن هوشنگ. (تاریخ مغول ص ۴۴۲ و ۴۴۳ و ۴۴۸)." (لر بزرگ در لغت نامه دهخدا)

لر کوچک نامی است تاریخی برای لرستان. طوایف لر کوچک قبایلی بودند مخلوط از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی که در حدود بین عراق عجم و عراق عرب ییلاق و قشلاق میکردند و خراج خود را بدیوان بغداد میدادند و کمتر موقعی میشد که حاکمی بر خود داشته باشند. شعبه ٔ لر کوچک اگر چند نفر امیر معتبر ازمیان ایشان برخاسته و مدت امارتشان نیز طویل تر بوده ولی هیچوقت اسم و رسم لر بزرگ را پیدا نکرده اند (دهخدا). در سال 580 هَ . ق . یکی از رؤسای ایشان که شجاع‌الدین‌خورشید نام داشت طوایف لر کوچک را تحت امر خود آورد و بر قلعه ٔ معتبر مانرود از قلاع مستحکم لرستان استیلا یافت (دهخدا).

لرستان مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد; لر بزرگ و لر کوچک و بین مساکن لر بزرگ و شیراز ناحیه لرنشین ثالثی نیز وجود داشت که شولستان میگفتند. بجای شولستان امروز ممسنی و بجای لر بزرگ کهگیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم. هر یک از دو قسمت لر بزرگ و لر کوچک قبل از استیلای مغول تا مدتی بعد از برافتادن ایلخانان از خود امرای نیمه مستقلی داشته اند (اتابکان لرستان). بعضی از اتابکان لر کوچک هم به مناسباتی مشهور شده اند. (لر کوچک و لر بزرگ در لغت نامه دهخدا)

این اصطلاح و نحوه تقسیم بندی از سده هشتم تا زمان صفویان به کار می‌رفته است. گاهی به لر کوچک لرستان فیلی و به لر بزرگ، لر بختیاری هم گفته می‌شده است .

در گِل نوشته های بارو و خزانه تخت جمشید

حسن حبیبی فهلیانی*

سرزمین پهناور ممسنی و رستم در دوران های پیش از تاریخ و دوران تاریخی نه فقط مهد تمدن پرشیا (فارس کنونی) بود بلکه کانون تمدن ایران باستان و حتی بین النهرین به شمار می رفت. تا آنجا که به تحقیق می انجامد وجود بیش از 60 استقرار پیش از تاریخ مربوط به هزاره های پنجم تا هشتم پیش از میلاد و 150 اثر تاریخی درخور توجه از تمدن های سومری، آکدی، ایلامی، مادی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی، و اسلامی از طریق کاوش های علمی- باستان شناختی هیئت های آلمانی به سرپرستی پروفسور ارنست هرتسفلد در سال 1303، هیئت انگلیسی به سرپرستی دکتر سر اول استین در سال 1314، هیئت فرانسوی به سرپرستی پروفسور ریمن گریشمن در سال 1318، هیئت ژاپنی به سرپرستی کی کیو آتارشی در سال 1338، هیئت ایران- استرالیا به سرپرستی پروفسور دانیل پاتس و علیرضا عسگری چاوردی از سال 1381 تا 1387 و هیئت ایران- آلمان به سرپرستی پروفسور کنارد و محسن زیدی در سال های 1386 و 1387 در دو شهرستان ممسنی و رستم تاکنون کشف و شناسایی شده اند که حائز اهمیت می باشند. تاریخ این دو خطه کهن و باستانی اعلام می دارد، یک هزاره پیش از آمدن آریایی ها به نجد ایران، تمدن های نیکویی در اقصی نقاط این دو شهرستان پابرجا بوده که نقش برجسته کورنگون ایلامی مربوط به 2400 سال پیش از میلاد، تل اسپید در 1500 سال پیش از میلاد و دوتوی جونگان، گزباغ و تل مشکی عالیوند ممسنی مربوط به 1600 سال پیش از میلاد دال بر صحت این مدعاست.

پروفسور هرتسفلد آلمانی در سال 1303 ویرانه های تل اسپید رستم را مورد کاوش علمی قرار داد و آجرهایی که حاوی خطوط ایلامی بودند و نام «اینشوشیناک» و «ناپیراسو» پادشاه و ملکه ایلامی بر آنها نقر شده بود کشف کردند که این اسناد ارزنده زینت بخش موزه ایران باستان می باشند.

در سال 1312 حین کاوش های علمی باستانشناسی تخت جمشید حدود سی هزار لوحه گل نوشته حاوی خطوط ایلامی در دو نقطه بارو و خزانه تخت جمشید کشف گردید. این لوحه ها جهت قرائت، بسته بندی شدند و به صورت امانی به بخش موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو به آمریکا ارسال گردید. معدودی از این لوحه های گل نوشته به وسیله دو دانشمند شهیر، پروفسور جرج کامرون و پروفسور ریچارد هلک قرائت شدند و مطالب ارزنده ای از تاریخ و تمدن دو شهرستان ممسنی و رستم در دوران هخامنشی در برخی از این الواح بدست آمد.

در این گل نوشته های تاریخی 14 شهر و مرکز دیوانی در ممسنی و رستم به نام های «پارمادان» در منطقه سرناباد و کلگه شیراز جاوید، «پیردت کش» در منطقه صحرای بید یا باغ انار جاوید، «هیدلی» در پای قلعه سفید یا دشت رزم فعلی، «یوم پارانوش» در منطقه پسکلاتون و کره در و دلی باقرخانی فهلیان، «هوهنوری» درمنطقه تل اسپید و چاربازار رستم، «یوناری» در منطقه کرم آباد و منصوراباد یا سراب سیاه رستم، «کورر» در مهرنجان یا جویجانیا عالی شاهی جاوید، «هیشیما» در ده کهنه فهلیان، «سورکوتور» منطقه گزباغ و تل مشکی و شترکشی عالیوند، «نوپیشتاش» در منطقه تنگ خاص در دهنو بهمن یا گوسنگان جاوید، «پیراشک» در منطقه پیراشکفت جاوید نام برده شده است که از نظر تاریخی و توجه هخامنشیان به این دو اقلیم پهناور (ممسنی و رستم) حائز اهمیت است.

از سال 1386 تا 1387 تعدادی از غارهای تاریخی منطقه مورد کاوش علمی هیئت ایران-آلمان به سرپرستی کنارد و زیدی قرار گرفت. نتیجه تحقیقات این هیئت وجود تمدن را در این غارها به 20هزار سال پیش تعیین نمود و همچنین هیئت ایران-استرالیا در کاوش های علمی تپه های باستانی دوشهرستان ثابت نمود بعضی از حیوانات از جمله بز، خر، گاو، اسب و سگ در منطقه رستم اهلی شدند. دلایلی که این محققان ارائه نموده اند وجود سفال های منقوشی است که در برگیرنده نقوش این حیوانات می باشد.

شهرستان های ممسنی و رستم در تمامی دوران های پیش از تاریخ و تاریخی مد نظر بوده و در دوران تاریخی یکی از دربندهای مهم پرشیا (پارس) به شمار می رفته است و تا زمانی که این مناطق فتح نمی شدند دستیابی به فارس از محالات بود. سرزمین رستم و ممسنی از نقاط سوق الجیشی و استراتژیکی ایران باستان به شمار می رفته است و اغلب جنگ های سرنوشت ساز در این دو منطقه از کشور ایران به وقوع می پیوست که می توان از لشکرکشی آشور بنی پال جهت تسخیرسرزمین های تابع ایلام، لشکرکشی کورش بزرگ جهت تسخیر قلمرو ماد، لشکرکشی اسکندرمقدونی جهت تسخیر تخت جمشید، لشکرکشی سرداران عمر بن خطاب جهت تسخیر بلادهای فارس، لشکرکشی یعقوب لیس، هلاکوخان مغول، تیمور لنگ، لشکرکشی شاهان صفویه، نادرشاه افشار، کریم خان زند، قاجاریه، رضاخان و محمدرضاپهلوی به بلاد ممسنی و رستم را نام برد.

حدود صدکیلومتر از جاده سنگ فرشی روزگار ایلام ،ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و اسلامی از قلب ممسنی و رستم می گذشت و فارس را به شوش و بین النهرین منتهی می ساخت. قسمت هایی از این جاده سنگ فرشی در گِل سرخی عالیوند نورآباد به نام گردنه بربر و قسمت دیگری در راکه چال در غرب روستای مراسخون رستم قابل رویت است.

سیستم ارتباطی از طریق علامت دادن با آتش یا نور،  مجموعه سیستم مخابراتی بود که در دوره هخامنشیان در مناطق ممسنی و رستم معمول بود و باعث حیرت رومیان و یونانیان و دنیای کهن آن روز گردیده بود. اثرات این سیستم های مخابراتی که تعدادی از آنها معدوم و قلیلی از آنها بازایستاده است هنوز در شهرستان ممسنی موجود است و می توان از میل آزاد آهنگری و میل های سروان در این رابطه نام برد. این سیستم های مخابراتی به وسیله علامت های مخصوصی از آتش در شب و روز، خبرهای مهم را از غرب و جنوب امپراتوری هخامنشیان در کوتاه ترین مدت به مرکز فرمانروایی تخت جمشید مخابره می کردند و از این طریق خبرهای مهم دریافت می گردید.

درپایان وجود تمدن های بزرگ و شایسته که در دو اقلیم ممسنی و رستم زایش نمودند به سبب تنوع آب و هوایی، زمین های کم شیب،چشمه سارها، نهرها و رودخانه های روان، جنگل انبوه، مراتع گسترده و شکار فراوان دلائل غیرتردید این مدعاست.

*رئیس اداره میراث فرهنگی و صنایع دستی ممسنی و رستم

برگرفته شده از : نشریه فراسو

 

لرها و مخصوصا بختیاری ها بر سر بزرگمردان خود شیرهای سنگی نصب می نمودند. همانطور که مسیحی ها برتصویر از شیر سنگی سر قبرهایشان صلیب نصب می کنند. شیر سنگی در اصل نشان دلاوری و شجاعت است. که گاهی بر روی آن شمشیر و گرز نیز نقاشی می شود. شیرهای سنگی اندازه های مختلفی دارند که باتوجه به سن صاحب قبر و موارد دیگری بزرگ و کوچک می شده اند. مثلا اگر یک بچه ی 10 ساله می مرد. بر سر قبر او شیر سنگی کوچک نصب می کردند. و به اصطلاح بچه شیر می گفتند. شیرهای سنگی زیادی در مناطق بختیاری یافت می شود اما متاسفانه دولت ایران بدون در نظر گرفتن ارزش مادی و معنوی و تاریخی و فرهنگی این قبور در بعضی از نقاط اقدام به تخریب آنها کرده. مثلا در اردل اقدام به تخریب چند قبر مربوط به چند تن از اعضای ایلخانی بختیاری برای ساخت جاده کرده. و همینطور سازمان آب اصفهان با حفر تونل های کوهرنگ برای انتقال آب به اصفهان بسیاری از این قبور را زیر آب برد بدون اینکه هیچ خسارتی بدهد. و شکایت ها ی بختیاری ها هم به جایی نرسید و بهانه ی آنها برای نپرداختن خسارت هم این بود که این ها با فرهنگ ایرانی اسلامی تطابق ندارند و همینطور در میراث ملی ثبت نشده اند. خب بگذریم.
شیرهای سنگی نمادی از شجاعت و جنگجویی است که میان لرها و مخصوصا بختیاری ها جنگجویی و شجاعت دارای ارزش زیادی است. همینطور در سرودهای بختیاری و گاگریوها "شیر زرد"  معادل این نماد است.
هنری لایارد در خاطرات خود می نویسد: بختیاری ها مجسمه و یا نقش شیر را بر روی قبور خوانین و افراد سرشناس نصب یا نقر می کنند تا خاطره ی سلححشوری و جنگجویی آن ها برای همیشه زنده بماند.
همچنین لایارد می گوید: لرها عقیده دارند که شیرها به دو نوع مسلمان و کافر تقسیم شده اند. نوع اول دارای رنگی گندمگون و زرد روشن و نوع دوم قهوه ای رنگ با یال و پشت سیاه.آنان معتقدند که اگر کسی مورد حمله ی شیر مسلمان واقع شود باید کلاه خود را از سر بردارد و در نهایت ادب و خضوع او را به نام علی (ع) قسم دهد که وی را ببخشد و این کلمات را بگوید: ای گروه ی علی مو بنده ی علی ام، ز حین مو بگذر. شیر با شنیدن این درخواست پی کار خو خواهد رفت.اما اگر شیر کافر باشد توجهی نخواهد کرد ... هنوز هم در مراسمی  سنتی هنگامی  که شخصی  را ضعف و سستی دچار آید  او را زیر تنه ی شیر سنگی می گذارند. زیرا بر این باورند که ترسش خواهد ریخت.و یا هنگامی که فردی دچار سیاه سرفه گردد در تنه ی شیر سنگی گودالی کنده  پر از آب می کنند و بیمار را وا می دارند که از آن بنوشد تا سلامتی یابد و این مراسم نوشیدن آب از زیر تنه ی شیر سنگی و شفا خواستن از آن عمق و مفهومی در خور تامل به این مراسم می بخشد.

نمونه از سرودهای بختیاری که در آن نام شیر ذکر شده.

واویلا بخت بدم سی همچنو شیر             تاریکی دم سحر زینس به شمشیر

             ای واویلا صد واویلا                              سی شیر زردم واویلا

ایل ممسنی

ممسنی را شولستان نیز خوانده‌اندکه به معنای سرزمین شول هاست. شول نام قبیله ای است از قبایل فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال 300 هَ. ق. نیمی از لرستان را تحت فرماندهی قرار داده بود و بوسیله سیف الدین ماکان روزبهان اداره میشد.

ایل بویراحمد

بویراحمدبزرگ‌ترین ایل در استان کهگیلویه وبویراحمد است.ایل بویراحمد بزرگترین ایل منطقه کهگیلویه‌است که حدود نیمى از جمعیت کهگیلویه را تشکیل مى‌دهد. این ایل در سرزمینى به‌وسعت تقریبى ۶۵ هزار کیلومتر مربع یعنى حدود ۴۲ درصد مساحت کل منطقه پراکنده هستند. منطقه مزبور از لحاظ جغرافیائى به دو بخش متمایز ازهم، گرمسیر و سردسیر تقسیم مى‌شود. حدود ۱۷۰ سال پیش، ایل بویراحمد که پر قدرت‌ترین ایلات بود، رئیس ایل، ایلخانان بویراحمد قسمت‌هائى از مناطق پشتکوه، هم‌چنین بخش‌هائى از بلاد شاهپور، تِل خسرو و رِوِن“ را در تصرف داشت.اکنون از لحاظ تقسیمات سیاسی، سرزمین بویراحمد کهگیلویه از سه بخش مجزاء از هم تقسیم مى‌شود که گروه‌هائى از ایل بزرگ بویراحمدى در آن سکونت دارند. این مناطق سه‌گانه عبارت است از:

۱. منطقه بویراحمد گرمسیر ۲. منطقه بویراحمد علیا ۳. منطقه بویراحمد سفلى

مردمى که در این مناطق زندگى مى‌کنند همه خود را از ایل بویراحمدى مى‌دانند و میان آنها روابط خویشاوندى وجود دارد. (گزارش بررسى مقدماتى و طرح مطالبه آینده در ایلات کهگیلویه و بویراحمدی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى).

بخش بزرگى از سرزمین بویراحمدى در بستر رودخانه بشار قرار دارد. منطقه بویراحمد علیا که در قسمت بالاى رود واقع است به سررود و بویراحمد پائین یا بویراحمد سفلى به دَمرود یعنى بخش پائین رودخانه نامیده مى‌شود. منطقه سررود که به تُلِ خسرو معروف است از لحاظ منابع آب بسیار غنى است محصولات زراعى آن فراوان است و مرکز آن یاسوج یعنى مرکز استان کهگیلویه و بویراحمدى است دَمرود در بخش شرقى بویراحمد سفلى و دنباله سررود واقع شده‌است و داراى آب نسبتاً فراوان و خاک حاصلخیزى است بویراحمد سفلى دو بخش سردسیر و گرمسیر دارد که شهر تاریخى دهشت در قسمت‌هاى غربى منطقه در قلمور گرمسیر آن واقع شده‌است.(مردم شناسى ایران دانشکده افسرى ص ۱۸).

به‌علت اختلافاتى که در خانواده و در میان پسران ایلخان بروز کرده بود، وى براى حل این اختلافات و جلوگیرى از زد و خوردهائى که ممکن بود در آینده در قلمرو ایل به وجود بیاید، محدودهٔ ایل را میان پسران خود تقسیم کرد. منطقه گرمسیر یعنى آنچه از بلاد شاهپور در اختیار داشت به پسر بزرگ خود واگذار کرد و منطقه سردسیر یعنى تَل خسرو و رِوِن را به دو پسر دیگرى که از یک مادر بودند سپرد. این منطقه بویراحمد سردسیر یا بویراحمد سرحدى نامیده مى‌شود. پس از مرگ خان بین پسران خود نزاع درگرفت و قلمرو خان به صورت تقسیمات کوچک ترى درآمد. منطقه بویراحمدى سردسیر (بویراحمد سرحدی) که در اختیار دو برادر بود به دو بخش بویراحمد علیا و بویراحمد سفلى تقسیم شد.(مردم‌شناسى ایران، دانشکده افسری، سال ۱۳۶۱ ص ۱۶ تا ۱۸).

تاریخچه و نژاد لر:

بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)

*(نوشتاری از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهند بکنند اینست که اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.

آریایی ها «ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها» با امیخته شدن با اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید اورده اند.*

اینکه ملت لر ملتی مظلوم و ستم دیده هست و از گذشته تا به حال دهها مورد ظلم بر انها وارد شده هیچ شکی نیست اما چه باید کرد؟ و چگونه می توان ملت لر را از خطراتی که در کمین انها هست نجات داد؟ و چطور می توان حقوق حقه این ملت را برگرداند؟ نکته ای که باید در ابتدا به ان پرداخت این می باشد که چه خطراتی در کمین ملت لر می باشد؟ جدای از مشکلات و خطرات اقتصادی که ملت لر با ان روبرو بوده و دارد با ان  دست و پنچه نرم می کند خطر بزرگتر" روند لر زدائی و فارسی شدن ملت لر به خصوص نسل جدید و بیگانگی با تاریخ فرهنگ و زبان لری می باشد که اگر جلوی این روند گرفته نشود تا چند دهه اینده به جز افراد کهنسال و میان سال کسی قادر به صحبت کردن به زبان لری نخواهد بود و از اینک باید ملت لر را ملتی اسمیله و مسخ شده تصور نمود. اما چطور می توان این روند یعنی فارسیزه شدن را در مناطق لرنشین متوقف نمود؟ در اینجا با ده روش ساده  که نه نیاز به سرمایه هنگفت داشته و نه کسی مشکلی درست می تواند بنماید از نابودی و اضمحلال زبان و فرهنگ لری محافظت کرده و ان را توسعه هم بدهیم که  ان نیز بستگی به احاد مردم لر و همکاری همگانی دارد که می توان به این صورت دسته بندی نمود .                                                                                                  
1- با فرزندانمان تنها به زبان لری صحبت کرده و به انها فرهنگ و تاریخ غنی لری را انتقال دهیم.
2- با یکدیگر تنها به زبان لری صحبت نماییم و از فارسی صحبت کردن بشدت اجتناب کنیم زیرا اگر ما به هویتمان بی محلی کنیم دیگران به ان احترام نخواهند گذاشت.

3-به هنگام مراسم عروسی-عزا- و غیره تنها از موزیک و موسیقی لری استفاده نماییم.

4-برای فرزندانمان اسامی لری بگذاریم و در صورت تاسیس شرکت یا نامگذاری محل کار و غیره فقط اسامی لری را انتخاب نماییم  

5-- در مکالمات روزمره از استفاده کردن از کلمات فارسی مگر در مواقعی که مترادف لری ان نیست استفاده ننماییم.

6-فارسی صحبت کردن در قشر مرفه و به اصطلاح روشنفکر را در جامعه لر تبدیل به یک ناهنجاری نموده و با کسانی که به زبان خود و فرهنگ لری پشت کرده اند ارتباطاتمان را محدود و در مواقعی قطع نماییم-

7-کسانی که به موزیک-زبان-و فرهنگ لری خدمت می کنند( فرهیختگان) را تشویق و مورد حمایت قرار دهیم
8- از به کاربردن نامهای طا یفه ای به جای کلمه لر خوداری کرده و تنها خود را لر بنامیم و سپس متعلق به مثلا فلان طایفه بدانیم

9- در محل کار با لر زبانها فقط به لری صحبت نماییم و از کلاس گذاشتن و فخر فروشی به زبان غیر لری بپرهیزیم و ان را نشان دهنده فرهنگ ندانیم( منظور فارسی صحبت کردن).

10- با ملتهائی که زبانشان به لری نزدیک هست مثل بعضی از تیره های کرد به زبان لری صحبت نماییم حتی اگر بعضی از کلمات برایمان نامفهوم باشد در ان صورت از زبان فارسی برای رفع مشکل استفاده نماییم ان هم برای فقط کلمه ای که متوجه نشده ایم.

منبع مقاله : http://big-lorestan.mihanblog.com

مأخذ : http://luristan.wordpress.com

سایر لینکها را در ادامه مطلب مشاهده نمایید.

ایلات وطوایف لرستان:

 لرهای لرستان به سان سایر نظام های ایلی و قبیله ای به ایلات و طوایف گوناگونی وابسته هستند و امروزه در نتیجه تحولات پنج دهه اخیر ، ساختار اجتماعی آنها دچار دگرگونی فراوانی گردیده است و کمتر ، موقعیت اجتماعی افراد براساس نسب و وابستگی های خانوادگی و طایفه ای مورد توجه قرار می گیرد و بیشتر پایگاه اجتماعی آنان بصورت اکتسابی بوده و از راه وراثت و نسب مشخص نمی گردد ....

لطفا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید.

این شهرستان با مرکزیت شهر مصیری  به فاصله 13 کیلومتری شمال غربی شهر نورآباد قرار دارد و جاده شیراز – اهواز به طول 40 کیلومتر در داخل آن می گذرد .شهرستان رستم دارای پستی و بلندیهای موضعی بسیار است که از جهت شرق به غرب کاهش می یابد.این شهرستان از دو منطقه جلگه ای به نام های رستم یک و دو و یک منطقه کوهستانی به نام پشتکوه تشکیل شده است.پس از عبور از پل فهلیان اراضی وسیع رستم یک نمودار می گردد و به حدود یخه سنگر محدود می شود، و پس از گذشتن از یخه سنگر ، دشت وسیع رستم دو ، آغاز و تا حدود پل پرین ادامه می یابد.زمین های شهرستان رستم فرم کاسه مانندی به خود گرفته و در شهرستان رستم دو به صورت باتلاق های دایمی در آمده است و اراضی منطقه تحت تاثیر سه شیب به صورت کاسه ای در آمده است که نقطه خروجی آن قریه عرب ها می باشد.

1-  شیب شرقی غربی که از شرق به غرب رو به کاهش بوده و میانگین آن در کل مسیر 35% می باشد.

2- شیب شمالی به مرکز دشت که از دامنه کوه های دزدک و بالگون شروع شده در نواحی دهنو مقیمی و جانی آباد به حداقل خود می رسد. 

بقیه در ادامه مطلب ... 

طوایف لرستان در یک تقسیم بندی به دو بخش لر و لک تقسیم می شوند که از نظر لهجه , سنن, آداب و رسوم و برخی مسایل مذهبی با یک دیگر تفاوت دارند. ایلات و طوایف لک در شمال و شمال باختری لرستان سکونت دارند . در گذشته لک ها به «طوایف وند» و لرها به «فیلی» شهرت داشتند. الوار ایران در لرستان, بخشی از ایلام, چهارمحال و بختیاری, کهگیلویه و بویر احمد و بخشی از استان فارس و بوشهر زندگی می کنندو سرزمین لک نشین به صورت خط منحنی در دره های رودخانه سیمره میان بروجرد, نهاوند, خرم آباد, کرمانشاه و ایلام قرار گرفته است. در سایر نقاط ایران مثل کرمان نیز طوایف پراکنده لر وجود دارند.

عشایر لر را به لر کوچک(الوار لرستان و ایلام) و لر بزرگ (الوار بختیاری و کهگیلویه و بویر احمد و ممسنی فارس ) تقسیم می کنند. لک ها در واقع جنوبی ترین قبایل کرد به شمار می آمده اند که امروزه با طوایف لر آمیخته و همسان شده اند. ایل بختیاری که در استان چهارمحال و بختیاری زندگی می کنند بزرگ ترین ایل کوچنده کشور ایران است. در منطقه کوهمره که منطقه ای جنگلی بین کازرون و فیروزآباد فارس است ایلات و طوایفی پراکنده شده اند که مهم ترین آن ها ایل سرخی خوانده می شود. دراین منطقه زندگی کوچ نشینی رونق دارد و در بخش های اسکان یافته نیز فرهنگ عشیره ای و گویش های متنوع و آداب و رسوم خاص آن ها حاکم است. بررسى هاى تاریخ ایران از اواخر دوره صفویه به بعد نشان مى دهد که ایل بختیارى و در راس آن خوانین بختیارى به دلیل برخوردارى از شرایط ویژه جغرافیایى قلمرو ایلى، سازمان قبیله اى و نظام ایلى منسجم، در بیش تر حوادث و وقایع تاریخى ایران حضورى موثر و فعال داشتند. نوع زندگى، آداب و رسوم حاکم بر جامعه بختیارى و ساخت و بافت روستاها مبین نظام هاى کهنه و نو عشایرى در منطقه است.

مجموعه ایل بختیارى همراه با سنن و شیوه هاى خاص زندگى، به تنهایى یکى از جاذبه هاى بى نظیر و چشم گیر این منطقه است. زندگى ایلى با الگوى سکونت و آداب و رسوم ویژه، که مورد علاقه گردشگران و دیدارکنندگان داخلى و خارجى است، یکى از دیدنى هاى جالب توجه قوم لر است. کوچ رو هاى بختیارى، زمستان را در دشت هاى شرق خوزستان و تابستان را در بخش هاى غربى منطقه چهارمحال و بختیارى به سر مى برند. آن ها هر ساله از اواخر اردیبهشت ماه از پنج مسیر مختلف همراه با مبارزه اى خستگى ناپذیر با سختى هاى طبیعت، ضمن عبور از رودخانه ها، دره ها، و پشت سر گذاشتن بلندى هاى زردکوه در مناطق معینى از دامنه زاگرس پراکنده مى شوند و نزدیک سه ماه در این منطقه مى مانند و با چراى دام ها در مراتع سرسبز به رمه دارى مشغول مى شوند. نحوه معیشت و زیست، الگوى سکونت و باورداشت ها، سنت ها و آداب و رسوم، طبیعت منحصر به فرد منطقه و سرانجام ویژگى راه هاى ایلى از جمله جاذبه هاى دیدنى شیوه زندگى عشایر بختیارى است.

دکتر کیانوش زهراکار

موسیقی غنی و پربار لری در خصوص اشاعه فرهنگ اصیل لُری، ارتقاء اعتماد به نفس قومی لُرزبانان و استحکام بخشی به هویت قومی آنها، تقویت همبستگی بین مردمان لُر زبان (لک، فیلی (خرم آبادی)، بختیاری، بویراحمدی و ممسنی) و نیز انتقال و ترویج واژه‌های اصیل ولی کم کاربرد و حتی فوت شده لُری نقش مؤثری ایفا کند

براستی کسی هست که تأثیر موسیقی را نه تنها بر انسان بلکه بر همه موجودات زنده انکار کند؟
گرایش به موسیقی و استفاده از آن یکی از اساسی‌ترین نیازهای بشر است. طبیعت آدمی تمایلی فطری به موسیقی دارد و از نظم و هماهنگی آن لذت می‌برد و قاطعانه می‌توان بیان داشت که انسانی وجود ندارد که از موسیقی لذت نبرد. بقیه در ادامه مطلب ...

روزی در هراس بودیم که مبادا لباسهای بومی لرستان فراموش شوند و دیگر بر تن هیچ زن لری "سرداری" و بر تن هیچ مرد لری "شال و ستره" نبینیم، گویا امروز همان روزی است که از آن در هراس بودیم و لباسهای محلی این مرز و بوم را به دستان تاریخ سپردیم. بقیه در ادامه مطلب ...

واژه لری        برگردان فارسی                                                                                     تلفظ

 او                                                         آب                                                                                                          O

آسیو                                                     آسیاب                                                                                                      Aseio

آخون                                              اصطلاحی در خرمن کوبی                                                                             Axun  

آربیز                                                الک ، غربال                                                                                                     Arbiz

گیاه" چویل " chavill در فرهنگ قوم لر

نماد سرسبزی وخوش بویی

وعطری که شبیه هیچ گیاهی نیست.

چویل گیاهی است سبز کمی مایل به تیره ، خوش عطر وبو ، دارای برگهایی شبیه گیاه خوراکی شود یا شید ورازیانه از تیره ی چتریان با برگهایی کشیده تر وساقه ای ترد وبسیار لطیف در روزهای نخستین شکفتن ورویش ، برآمده از غلافی سفید رنگ که سبزی آن را زیباتر نمایان می کند .

این گیاه در کوهستان های برفگیر وسرسبز سرزمین بختیاری و نیز کهگیلویه و بویراحمد ییلاقات) در فصل بهار واوایل اردیبهشت با ذوب شده نخستین توده های برف از روی زمین وصخره ها وهمزمان با رویش قارچ خوراکی ، کرفس ، تره کوهی ، بن سرخ ودیگر گیاهان دارویی وخوراکی رویش خود را آغاز می کند وعمر آن بیش از یکماه تجاوز نمی کند . ولطافت و زیبایی خود را همچون عروسی سبز پوش در آغاز رویش نخستین گیاهان از دل طبیعت خدادادی به تماشای صخره های سخت و کوهستان های پر از رنگ وبوی خوش دیگرا گیاهان می گذارد . در هنگام رویش این گیاه می توان از چند متری عطر وبوی خوش وبی مانند آن را به مدد نسیم روح نواز کوهستان به خوبی حس کرد . در فرهنگ وزندگی مردمان لر ونیز در ابیات تغزلی محلی گیاه چویل به عنوان نماد سرسبزی و خوش بویی جایگاه ویژه وکم نظیری دارد وهمچنین در نامگذاری نوزادان بعنوان نام دختر نیز استفاده می شود.

دکتر احمد اقتداری در کتاب خوزستان و کهگیلویه و ممسنی((ص 836 )) راجع به مفهوم نام کهگیلویه می نویسد:...کلمه ی کوه که معنی آن معلوم است. کَیَلُو را می توان به سه جزء (کَی )-( اَل)-(اُو) تقسیم نمود.کی به معنی شاه و امیر  و رئیس چنانکه در زبان فارسی کی و کیانیان مقید همین معنی است.((ال)) با فتح الف و سکون لام اضافه ی زبان لری است (مانند تووَل یعنی خانه ها) و (او) تصغیر یا علامت معرفه در  زبانهای شیرازی و فارسی است.پس کلمه ی مرکب (کَی-اَل-اُو)را در اطلاق محاوره،کیلو با فتحه ی خفیف یاء در آورده اند و بعد این فتحه هم در گویش مردمان...

کهگیلویه و بویراحمد

دکتر امان اللهی نیز می گوید: آنچه مسلم است وجه تسمیه ی این ایالت مرتبط است با نام یکی از سران قبایل لر موسوم به گیلو یا گیلویه که در قرن سوم هجری می زیسته است.جایگاه اولیه گیلویه در منطقه ی خمایگان ((همایجان امروزی که سر راه اردکان به شیراز قرار دارد))و نیز منطقه ی جاوید ممسنی بوده است،کما اینکه هنوز در جاوید ممسنی محلی به نام ((گیلومر)) وجود دارد که خاطره ی این سردار را زنده نگه داشته است

دکتر احمد اقتداری مؤلف دانشمند در کتاب فوقالذکر ((ص 363)) می نویسد:ابواسحق ابراهیم اسطخری در مسالک و ممالک خود نوشته است: یکی از پادشاهان رموم که همیشه از یک تا سه هزار نفر بر در خانه های  ایشان لشکر حاضر شده،مهرگان پسر روزبه پادشاه زمیگان است و آن رمی است که رم گیلویه مشهور شده و مهرگان پیش از گیلویه بوده و شأن و شوکتی از گیلویه بالاتر داشته است.پس از مهرگان برادرش سلمه به جای او نشست.گیلویه  که از مردم خمایگان سفلی از ولایت اسطخر است نزد او آمد و به خدمتگزاری پرداخت.چون سلمه بمرد گیلویه آنجا را تصرف کرد و کارش به جایی رسید که این سرزمین را به نام او  می خوانند و بزرگی او چنان شد که با خاندان ابودُلَفْ رقیب گردید و معقل بن عیسی برادر ابودلف خبردار شد آهنگ او نمود و او را گرفته و سرش را جدا کرد تا روز یکه دوره ی خاندان ابودلف سپری شد این سر نزد ایشان بود و در جنگها آن را بالای نیزه نموده و در جلوی لشکر می کشیدند و کاسه ی آن را نقره گرفته بودندسرانجام در سال 271 هجری قمری چون احمدبن عبدالعزیز در زرقان از دست عمر ولیث شکست خورد سر گیلویه به دست عمرو افتاد و حکمرانی کوهگیلویه را مجدداً به خاندان گیلویه سپرد.در اینجا به این موضوع نیز باید پرداخت که گیلویه از اولین کسانی بوده که بر زد تازیان سر به شورش زده و جان خود را در این راه داده است.

کهگیلویه و بویراحمد

وجه تسمیه بویراحمد

اقتداری ضمن تجزیه و تحلیل نام بویراحمد ،گمان خود را درباره ی مفهوم آن این گونه بیان کرده است:در خصوص (بی رحمد)) که امروز بویراحمد گفته می شود،ذهن نا آرام من آن را به کلمه ی به شکل ((بی ره مد ))یا (( بی ره مد با کسره میم مد))تجزیه کرد و برایم این گمان حاصل شد که راستی بویراحمد و با ویر و بویراحمدی و بی رحمد کلمه ای مرکب از سه جزء ((بی))به معنی چشمه و آبها و ((ره)) به معنی راه و مد((مد))با کسر میم و به معنی مدی ها و اقوام مادی نیست؟واین منطقه ((بی ره مد)) یعنی چشمه های آب راه ایالت مد یا معبر ماد به پارس نام نداشته است و ((یا بیرام آمد))نبوده است و تغییر شکل یافته ((بهرام به از آمد)) نیست و مانند به کواذ به جای ((به از آمد کواذ))نبوده است؟مه ی نور سال 1360 بدون ذکر مأخذ و تنها از طریق نظریات مسن ها گفته که بوئراحمد همان برادر احمد است.اینها چهارصد خانواده بوده اند که از کردستان آمده اند و بزرگشان برادر احمد بوده است. و  اما در کتاب (( تاریخ عصر حافظ)) جلد اول نوشته ی ابوالقاسم غنی آمده است: بعد از ورود تیمور به شیراز ،((پیراحمد))با عزت تمام  با دو هزار خانواده اش به منطقه ی اصلی اش ((بویر)) بازگشت.شاید بویراحمد را مأخوذ از ((پیر احمد))بدانیم صحیحتر باشد علی الخصوص که در زبان لری ((پ)) تبدیل به ((ب)) شده است مانند تنگ ((پیرزاد))که شده((بیرزاد))،این که عده ای این تنگ را پیرزال می نامند ،اشتباهی فاحش و خلاف زبان شناسی است .

حسینی مؤلف ریاض الفردوس تألیف سال 1082 قمری از دو طایفه ی بویراحمد اردشیری و بویر احمد عباسی که این دو طایفه جزو ایلات چهارده گانه ی ممسنی و بلاد شاپور((دهدشت)) بودند نام می برد و محل سکونت آنها را در حوالی میدگان و تنگ تامرادی معرفی کرده است.

 منبع مقاله :http://www.dena2.gigfa.com

شعر لری سروده استاد مجید نگین تاجی

 

شوسهون ایله گروته، تش و تنگی بزنیت

منه ای چاله ی سهکور، خرنگی بزنیت

یو چه بدبختی ی که بهسه و جونت خونه

یو چه سرمایی که برنایه کمر افتونه

اور سه ویرکشه هر روز و بارونی نی

شوک گاله ایزنه و مرغ غزل خونی نی

یخ و سرمای ایزنه و تشک چراغه ایکشه د

سوم و سرتش همه ی دارل باغ ایکشه د

مو که نشنفتم و نییم زمسون ایطو بو

تک کنه حونه ی مردم و هوا شرطو بو

روزگاری همه جا کوگ و تهی بال ایزه

پازن مهس کلو لرکه ،من ای مال ایزه

تل و صحرا سبت سرخ شقایق ویبی

گل باوینه وری بشمییل عاشق ویبی

عشق ایخندس و موج ایزه زر سایه ی نار

زمسون دهس کمش نرگسه ایدا و بهار

پییز عاشقتر توسون و بهار ایبی دَ

تش و برق ایکه زمهسون و سوار ایبی دَ

بید مجنون پلش ایششت زر اور بهار

تیل باغ بر ایکه قد و بالَی گلِ نار

شونم ایبی دم عیسی و وگل جون ایدا

جونه صحرا و در و دشت و بیابون ایدا

دل مردم خش و زندی خش و خشتر دل دشت

نه صدای شربه و شیون نه صدای شوک پلشت

عشق ایباری و عشقه همی جا ایدیییم

زر بارون خدا زنده وعشق ویبییییم

قوم و خویش و در و همسایه ککا بیین دَ

سی دوای دردلشون دهس دعا بییین دَ

غضبی اومه یه دفه تش آبادی زه

تش هرچی غله و نون خدادادی زه

چشمه خشک آبی و بنگشت و تشنی جون دا

هر چه اور اومه فقط حسرتی و بارون دا

نفس نحس خومو بی که غزون وابیییم

دهس و پا بهسه ی زنجیل جنون آبییییم

نفس عشقه که جون اییه و زنده ی هممون

نفس عشقه نبوهه اجلت نیییه امون

عقل ومو داده خداوند که آدم بیمو

منه ای عمر دو روزه همه با هم بیمو

بین ای مردم ساویله دورنگی نکنیم

منه پوس بره و میش پلنگی نکنیم

ور بییمو چپ و راس و خط وخط بازی نَ

کینه و دشمنی و دوز و دغل بازی نَ

 دینَ دنیا زر و  ری کردنَ عادت نکنیم

 علی آبیم و وته پشتَ عدالت نکنیم

پیر و پیغمبرِ ای مردمَ غارت نکنیم

غیر کعبه ی دلشو هیچه زیارت نکنیم

بختت ار کرده گل و نوم و نشونی داری

در و تخته ی ویک آبییه و نونی داری

نکنه نکبت سه، بنده ی میز آبی دَ

زر خالین ملت گَنده رمیز آبی دَ

قدر ای فرصت چند روزه نَ باید دونس

دیرتر تا که نوابییه دَ باید جُمس

اسبل زین بکنیتون و سوار آبیتو

قاصد اومین فصل بهار وابیتو

و گل و شونم و باوینه سراغی بگریت

سر هر کیچه ی سه کور چراغی بگریت

بشنفیت درد دل ای مردمه، بی درد نبیت

در حق مردمتون یی قذه نامرد نبیت

دو رکعت عشق بخونیت و یه کاری بکنید

من ای سه زمهسون فکر بهاری بکنید

 

 

گویش لری در غرب نقشه ایران با رنگ قهوه ای نمایش داده شده است.

گویش‌های لُری یک پیوستار زبانی از گویش‌های ایرانی جنوب غربی است بین گونه های کردی و فارسی، که میان مردم لُر در غرب و جنوب غرب ایران رایج است و خود از سه گویش جدا تشکیل می‌شود: لرستانی، بختیاری و لری جنوبی (کهگیلویه و ممسنی و بویراحمدی) و در دو سوی پیوستار با انواعی از زبان‌های کردی و فارسی شانه به شانه‌است.

دکتر پرویز ناتل خانلری گویش‌های لری و بختیاری را نزدیک به زبان کردی گمان برده‌است. در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس

ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن می‌گویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچیک از شعبه‌های آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشده‌است. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.

از میان تمام اقوام آریائی لرها از نظر سازمان زبانی رابطه تنگاتنگی با کرد زبانان و فارس زبانان دارند در حالیکه برخی پژوهشگران بیان داشته‌اند که لرها از کردها منشعب میشوند دیگر پژوهشگران معتقدند که لرها از قدیم الایام گروهی مستقل بوده‌اند گرچه از دو همسایه فرهنگی خویش تاثیر پذیرفته‌اند.

گرچه لرها از نظر زبانی آشکارا با فارسی مرتبط هستند کارشناسان در این باره اختلاف نظر دارند که لری و فارسی از فارسی باستان منشعب شده‌اند یا از فارسی میانه، لری همچنین با کردی مرتبط می‌باشد این ارتباط در گویشهای شمالی لری بیشتر نمودار است. گویشهای لری یک پیوستار زبانی هستند مابین دو قطب فارسی و کردی.

به عبارت دقیقتر این خانواده یک گروه جدا اما مرتبط از چند زیر گروه پیوسته از ایلات و طوایف است، شناخته شده ترین این گروهها عبارتند از فیلی یا لر کوچک، بختیاری، بویراحمد، کهگیلویه و ممسنی (چهار گروه اخیر لر بزرگ را تشکیل میدهند) فیلی بیشتر به پیشکوه و پشتکوه تقسیم میشود، چند گروه کوچکتر دیگر هم هستند، چهارمیلیون نفز عضو «ایل لر» به حساب می‌آیند که زبان لری را متفاوت از یکدیگر صحبت می‌کنند. یک الگوی دیگر تقسیم لری به سه زبان است: لرستانی، بختیاری و لری جنوبی.

گویش لری یکی از گویش‌های گروه غربی زبانهای ایرانی به شمار می‌آید. گروهی از آریایی‌ها پس از حرکت از خاستگاه شمالی خود سرتاسر نوار غربی را درنوردید تا به دریای پارس رسید. در این کوچ، دسته‌هایی در سرتاسر نوار غربی از شمال تا جنوب در بخشهای گوناگون ایران پراکنده شدند، از همین روی پیوند میان گویشهای کنونی در استانهای کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، چهار محال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد، ... دیده می‌شود. منطقه جغرافیای استفاده از این زبان – جنوب غربی - خاک ایران امروزی را در بر می‌گیرد. گویش لری در برگیرنده گستره وسیعی از واژگان زبان کهن ایرانی (زبان پهلوی) و بکارگیری فراوان آنها بصورت زنده در محاورات روزمره می‌باشد.

ویژگی‌های زبان لری نشان می‌دهد که چیرگی زبان‌های ایرانی در منطقه کنونی لرستان در تاریخ باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد.

گویش‌های لُری

جغرافیای گویش لری در غرب ایران با رنگ قرمز مشخص است

نام گویش لری در کتابهای تاریخی قدیمی نیامده‌است و ظاهرا گویش مردمان این ناحیه گویشی از زبان پهلوی در نظر گرفته شده‌است. عموما گویش لُری را با کردی و لکی مربوط می‌دانند.

مثلا دهخدا در لغت نامه دهخدا، لر (و یا لور) را نام عشیرتی بزرگ از عشایر کرد می‌داند: گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این نواحی بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند. گویش‌های لری عبارتند از:

لری خرم‌آبادی، گویش بروجردی و ثلاث (سیلاخوری، ملایری، نهاوندی، تویسرکانی)

گویش بختیاری (چهارلنگ و هفت لنگ)

گویش وَران لُری

مردمان بخش‌هایی از لرستان، همدان، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد، نورآباد ممسنی به گویشهای گوناگونی از گویشهای لری صحبت می‌کنند. لری خرم آبادی عمدتا در خرم آباد، جنوب لرستان، پلدختر و جنوب غرب لرستان (جنوب کوهدشت) به کار می‌رود. بختیاری در شرق لرستان در مناطق الیگودرز و دورود و نیز در استان چهارمحال و بختیاری صحبت می‌شود. گویش بروجردی در بروجرد، ملایر و سربند اراک دیده می‌شود .

گویش سیلاخوری، در روستاهای دشت سیلاخور محدوده بروجرد تا دورود به کار می‌رود و تفاوت چندانی با لری خرم آبادی ندارد. لری پشتکوهی در ایلام دیده می‌شود و فیلی در ایلات جنوب و جنوب غرب لرستان کاربرد دارد.

لری بویر احمدی نیز در ناحیهٔ استان کهگیلویه و بویر احمد و ممسنی در استان فارس وجود دارد.

لُر نام طوایف ایرانی است که در غرب و جنوب غربی ایران زندگی می‌کنند. زبان لری خویشاوند نزدیک زبان فارسی و به همراه فارسی از شاخه فارسی‌تبار دسته جنوب غربی زبان‌های ایرانی است. ویژگی‌های زبان لری نشان می‌دهد که چیرگی زبان‌های ایرانی در منطقه کنونی لرستان در تاریخ باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد.

لرها مردمانی هستند که از نظر قومی جزئی از مردم کرد به‌شمار نمی‌آیند.

اما با این حال هیچ کس نمی تواند منکر وجود خویشاوندی قوی میان کردها و لرها شود.


 
 
نمایش مناطق لر زبان در غرب ایران به رنگ قرمز

 

وجه تسمیه نام لر

واژهٔ کرد در دوران تاریخی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمه‌گردانان و کوچ‌نشینان ایرانی‌تبار غرب فلات ایران به کار رفته‌است و معنای قومی خاص نمی‌داده‌است.

لذا در برخی از منابع، لرها و دیلیمان و بلوچان و اقوام دیگر را جز کرد شمرده‌اند زیرا واژه "کرد" به معنی یک نوع شیوه زندگی و نه معنی زبانی بوده است. اما از لحاظ قومیت لرها گروهی جدا از کردها حساب میشوند. برای نمونه دهخدا در لغت نامه دهخدا بر اساس کتاب مجمع البلدان گوید: لُر و یا لور نام عشیرتی است بزرگ از عشایر کرد. گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این نواحی بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند.

حمداﷲ مستوفی گوید در زبدة التواریخ آمده که وقوع اسم لر بدان قوم بوجهی گویند از آنکه در ولایت مارود دیهی است آن را کرد میخوانند و درآن حدود دربندی آن را به زبان لری کوک اکر خوانند ودر آن دربند موضعی است که لر خوانند چون اصل ایشان از آن موضع خواسته ایشان را لر خوانند. وجه دوم آن است که به زبان لری کوه پردرخت را لِر گویند و بسبب ثقالت راء کسره ٔ لام با ضمه کردند و لر گفتند و وجه سوم اینکه این طایفه از نسل شخصی اند که او لر نام داشته و قول اول درست تر می‌نماید.

گویش

گویش‌های لری از شاخه فارسی‌تبار و متعلق به دسته جنوب غربی زبان‌های ایرانی است. (برخلاف کردی که از دسته شمال غربی است). لری از نظر جغرافیایی یک پیوستار زبانی بین گونه‌های کردی و فارسی به‌شمار آمده‌است، که میان مردم لُر در غرب و جنوب غرب ایران رایج است و خود از سه گویش جدا تشکیل می‌شود: لرستانی، بختیاری و لری جنوبی (کهگیلویه و ممسنی و بویراحمدی).

دکتر پرویز ناتل خانلری برخلاف نظر زبان‌شناسان و دسته‌بندی‌های آکادمیک زبان‌شناسی تطبیقی زبان لری و بختیاری را هم‌خانواده با کردی گمان برده‌است.

در کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و بویراحمدی به گویشهایی سخن می‌گویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با هیچیک از شعبه‌های آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشده‌است. اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.

دودمان‌ها و پادشاهان

اتابکان لرستان عنوان کلی دو سلسله مشهور به اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک است که از اواخر عصر سلجوقیان بیش از چهار سده بر نواحی وسیعی فرمان راندند. لر بزرگ نامی است تاریخی برای کوه گیلویه و بختیاری و لر کوچک نامی است تاریخی برای لرستان. سلسله (هزاراسپیان) مشهور است به حک‍ومت اتابکان لر بزرگ از قرن ششم تا اوایل قرن یازدهم. پایتخت این امرا در شهر ایذه (ایدج) بود. بعضی از مورخین اتابکان لر کوچک را نیز به این عنوان نام برده‌اند. این دو سلسله مشهور به اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک بیش از چهار سده بر نواحی وسیعی فرمان راندند. حمداله مستوفی اشاره به مهاجرت طوایف کرد از مناطق کنونی کردستان سوریه (جبل السماق) به مناطق لر بزرگ و لر کوچک می‌کند. حمداله مستوفی در سال (۷۳۰ ه.ق/۱۳۳۰م)، از ایل ممسنی و بختیاری نام میبرد که همراه با 24 طایفه دیگر کرد از کردستان سوریه، به مناطق کوه گیلویه و بختیاری و لرستان کنونی کوچ کردند. این رویداد در اوایل سده ششم هجری رخ داد. در کردستان عراق هنوز طوایف ممسنی وجود دارد.

ایلات و طوایف

حمداله مستوفی اشاره به مهاجرت طوایف کرد از مناطق کنونی کردستان سوریه (جبل السماق) به مناطق لر بزرگ و لر کوچک می‌کند. حمداله مستوفی در سال (730 ه.ق/1330م)، از ایل ممسنی و بختیاری نام میبرد که همراه با 24 طایفه دیگر کرد از کردستان سوریه، به مناطق کوه گیلویه و بختیاری و لرستان کنونی کوچ کردند. این رویداد در اوایل سده ششم هجری رخ داد.

طوایف لر دارای تقسیم بندی‌های زیادی بودند که در مهم‌ترین و کلی‌ترین تقسیم‌بندی به دو شاخه لر بزرگ و لر کوچک تقسیم می‌شدند.

لر کوچک به دو منطقه پیشکوه (استان لرستان) امروزی و پشتکوه (استان ایلام) امروزی تقسیم می‌شد. لر بزرگ، به سه شاخه بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی تقسیم می‌شود.

لر بزرگ دارای تقسیم‌بندی‌های گوناگونی بوده‌است. ولی مهم‌ترین و کلی‌ترین تقسیم‌بندی آن به نام ایل‌های آن است.

طوایفی هم (در دوره‌های صفویه، افشاریه، قاجاریه و پهلوی) به طور اجباری کوچانده شدند و اکنون در استان‌های دیگر مستقر شده‌اند

تعداد دیگری از بختیاری‌ها هم در جنگ‌های گذشته در مناطق مختلف شرقی مستقر شده‌اند. چنانچه تعدادی از آنان در افغانستان اکنون جمعیت قابل توجهی دارند.

لر بزرگ شامل ایل‌های زیر است:

چهارمحال و بختیاری

مردم بختیاری که در استان چهارمحال و بختیاری زندگی می‌کنند، خود به دو دسته هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شوند. ایل بختیاری قشلاق را در خوزستان و ییلاق را در چهارمحال و بختیاری می‌گذراند.

ایل بویراحمد

بویراحمد بزرگ‌ترین ایل در استان کهگیلویه و بویراحمد است.ایل بویراحمد بزرگترین ایل منطقه کهگیلویه‌است که حدود نیمى از جمعیت کهگیلویه را تشکیل مى‌دهد. این ایل در سرزمینى به‌وسعت تقریبى ۶۵ هزار کیلومتر مربع یعنى حدود ۴۲ درصد مساحت کل منطقه پراکنده هستند. منطقه مزبور از لحاظ جغرافیائى به دو بخش متمایز ازهم، گرمسیر و سردسیر تقسیم مى‌شود. حدود ۱۷۰ سال پیش، ایل بویراحمد که پر قدرت‌ترین ایلات بود، رئیس ایل، ایلخانان بویراحمد قسمت‌هائى از مناطق پشتکوه، هم‌چنین بخش‌هائى از بلاد شاهپور، تِل خسرو و رِوِن“ را در تصرف داشت.اکنون از لحاظ تقسیمات سیاسی، سرزمین بویراحمد کهگیلویه از سه بخش مجزاء از هم تقسیم مى‌شود که گروه‌هائى از ایل بزرگ بویراحمدى در آن سکونت دارند. این مناطق سه‌گانه عبارت است از:

۱. منطقه بویراحمد گرمسیر ۲. منطقه بویراحمد علیا ۳. منطقه بویراحمد سفلى

مردمى که در این مناطق زندگى مى‌کنند همه خود را از ایل بویراحمدى مى‌دانند و میان آنها روابط خویشاوندى وجود دارد. (گزارش بررسى مقدماتى و طرح مطالبه آینده در ایلات کهگیلویه و بویراحمدی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى).

بخش بزرگى از سرزمین بویراحمدى در بستر رودخانه بشار قرار دارد. منطقه بویراحمد علیا که در قسمت بالاى رود واقع است به سررود و بویراحمد پائین یا بویراحمد سفلى به دَمرود یعنى بخش پائین رودخانه نامیده مى‌شود. منطقه سررود که به تُلِ خسرو معروف است از لحاظ منابع آب بسیار غنى است محصولات زراعى آن فراوان است و مرکز آن یاسوج یعنى مرکز استان کهگیلویه و بویراحمدى است دَمرود در بخش شرقى بویراحمد سفلى و دنباله سررود واقع شده‌است و داراى آب نسبتاً فراوان و خاک حاصلخیزى است بویراحمد سفلى دو بخش سردسیر و گرمسیر دارد که شهر تاریخى دهشت در قسمت‌هاى غربى منطقه در قلمور گرمسیر آن واقع شده‌است.(مردم شناسى ایران دانشکده افسرى ص ۱۸).

به‌علت اختلافاتى که در خانواده و در میان پسران ایلخان بروز کرده بود، وى براى حل این اختلافات و جلوگیرى از زد و خوردهائى که ممکن بود در آینده در قلمرو ایل به وجود بیاید، محدودهٔ ایل را میان پسران خود تقسیم کرد. منطقه گرمسیر یعنى آنچه از بلاد شاهپور در اختیار داشت به پسر بزرگ خود واگذار کرد و منطقه سردسیر یعنى تَل خسرو و رِوِن را به دو پسر دیگرى که از یک مادر بودند سپرد. این منطقه بویراحمد سردسیر یا بویراحمد سرحدى نامیده مى‌شود. پس از مرگ خان بین پسران خود نزاع درگرفت و قلمرو خان به صورت تقسیمات کوچک ترى درآمد. منطقه بویراحمدى سردسیر (بویراحمد سرحدی) که در اختیار دو برادر بود به دو بخش بویراحمد علیا و بویراحمد سفلى تقسیم شد.(مردم‌شناسى ایران، دانشکده افسری، سال ۱۳۶۱ ص ۱۶ تا ۱۸).

ایل ممسنی

ممسنی را شولستان نیز خوانده‌اند که به معنای سرزمین شول هاست. شول‌ها یکی از طوایف ترکمن سلجوقی بودند که بعد از استقرار در این ناحیه، به نام شول مشهور شدند.

کرنا به فتح کاف یکی از کهن ترین سازهای بادی ایران است که در خانواده سازهای بادی قمیش دار دسته بندی می شود. بر اساس نوشته های تاریخی و اشیاء مکشوفه از امپراطوری هخامنشی، پیشینه 2500 ساله اش، قطعی به نظر می رسد. هرودوت مورخ یونانی عهد باستان می­نویسد: «در زمان کورش بزرگ، سپاهیان با صدای شیپور حاضر باش، رهسپار میدان جنگ* می­شدند.» به دلایلی که خواهد آمد، شیپور مورد نظر هرودوت، همان ساز کرناست. استرابون دیگر مورخ یونانی، نشانی دقیق تری به ما می دهد. وی با اشاره به دوره های آموزشی شاهزادگان و امیر زادگان هخامنشی می نویسد: "هر روز پیش از دمیدن آفتاب، جوانان با صدای کرنا به تمرین های نظامی فرا خوانده می شدند. مربیان، پسران را به دسته های 50 نفری تقسیم می کردند و ریاست هر دسته را به یکی از پسران شاه یا یکی از امیر زادگان می سپردند." بر این اساس معلوم می شود کرنا در گذشته یک ساز حکومتی بوده و برای اعلان ها، جشن ها و جنگ ها به کار می رفته است.

اما سندی از این بهتر، یک شیپوره مفرغی است که در سال 1336 خورشیدی (1957 میلادی) از قبر داریوش سوم پیدا شد. طول این نمونه منحصر به فرد 120 ، قطر دهانه خروجی اش 50 و قطر دهانه ورودی اش 5 سانتی متر است و هم اینک در موزه تخت جمشید استان فارس نگهداری می شود. شیپوره یاد شده به کرنای هخامنشی نیز شهرت دارد. با توجه به این که معمولاً در مقبره پادشاهان عهد باستان، اشیاء گرانقیمت و حاوی افتخار دفن می شده است، چنین به نظر می رسد کرنا در ساختار حکومتی هخامنشیان، چیزی بیش از یک ابزار موسیقایی بوده و احتمالاً نمادی از قدرت امپراطوری محسوب می شده است.

 

کرنای هخامنشی

 

با توجه به مستندات تاریخی، چنین می نماید منطقه فارس واقع در جنوب ایران، یگانه خاستگاه اصلی این ساز باشد. به همین دلیل در بیشتر نوشته های تاریخی همواره از آن به عنوان کرنای فارس یاد می شود. نگاهی به ساختمان کرنای هخامنشی، نشان می دهد که این ساز جد کرنای امروزی است. دهانه ورودی کرنای هخامنشی 5 سانتی متر قطر دارد و پر واضح است که هیچ نوازنده ای نمی تواند آن را در دهان خود قرار دهد. در واقع چیزی که از عهد باستان بر جای مانده، تنها بخشی از بدنه کرناست و دو بخش دیگرش که غیر فلزی بوده اند، به مرور زمان پوسیده اند.

 کرنا از سه بخش اصلی تشکیل می شو د و جزو معدود سازهای دوجنسی جهان به شمار می آید. چنان که می دانید غالب سازهای بادی، به دو دسته بادی چوبی و بادی برنجی تقسیم بندی می شوند. ولی کرنا در هیچ یک از این دو دسته جای نمی گیرد. زیرا یک بخش کاملاً چوبی با طولی حدود 35 تا 50 سانتی متر به نام دسته دارد که رویش هشت سوراخ و در پشت نیز یک سوراخ تعبیه می شود. بخش دوم یک شیپوره برنجی به طول 45 تا 60 سانتی متر است. بخش سوم اش "میل کرنا" خوانده می شود و آن از یک لوله نازک برنجی یا چوبی تشکیل می شود که در انتهایش یک قمیش از جنس نی دارد و نوازنده با دمیدن در این قمیش، هسته اصلی صدا را تولید می کند. اما این صدا تا به کیفیت مورد نظر برسد، راه درازی در پیش دارد. ابتدا در بخش چوبی توسط انگشتان نوازنده با نت های مختلف می چرخد تا یک ملودی جذاب شکل بگیرد. صدای تولید شده در بدنه چوبی، شدت لازم را ندارد و در عین حال خیلی شفاف نیست. بخش فلزی یا شیپوره به عنوان تمام کننده صدای کرنا، هم به نوای ساز حجم می دهد و هم شفافیت آن را بالا می برد. به طوری که از مسافت های دور هم می توان صدای کرنا را شنید.

  

بخش های تشکیل دهنده کرنا

 

کرناهای امروزی بین 75 تا 110 سانتی متر طول دارند. ولی کرنای هخامنشی با توجه به طول 120 سانتی متری بخش فلزی اش، چنین به نظر می رسد که حدود 170 سانتی متر طول داشته است. گستره صدادهی این ساز معمولاً یک هنگام است. ولی نوازندگان چیره دست می توانند محدوده بیشتری را بنوازند که غالباً شامل نت های اصلی مانند شاهد، چهارم و پنجم است.

 voice range

امروزه با گذشت هزاران سال از عهد باستان، این ساز در سرزمین های دیگر مشاهده نمی شود و تنها در همسایگی نزدیک منطقه فارس، بین اقوام بختیاری، قشقایی و لرهای کهکیلویه و بویراحمد رواج دارد. وجود دو نمونه کرنا در شمال ایران معروف به کرنای لاهیجان و دیگری کرنای مورد استفاده در حرم امام هشتم شیعیان معروف به کرنای رضوی، خدشه ای به این جغرافیای انحصاری کرنای فارس وارد نمی کند. زیرا اساساً ساختمان دو نمونه کرنای یاد شده، با کرنای فارس تفاوت بنیادین دارد و شیوه نواختن شان هم به طور کل متفاوت است. دیگر این که دو کرنای شمال و شرق ایران قادر به نواختن ملودی نیستند و تنها دو صدای متفاوت تولید می کنند که در گذشته بیشتر برای ایجاد یک حجم صوتی به منظور اعلان یا اخطار مورد استفاده قرار می گرفته اند.

کرنای بختیاری از نوع رایج در بین قشقایی ها و لرهای کهکیلویه و بویراحمد بلندتر و صدایش بسیار نافذ است. صدای این ساز به اندازه ای بلند است که در فضای بسته اتاق نمی توان تحمل کرد. به همین دلیل منحصراً به صورت میدانی مورد استفاده قرار می گیرد. در مواردی صدای آن تا یک کیلومتر شنیده می شود و همانند سرنا، همراه همیشگی شادمانی ها، سوگواری ها، جنگ ها و آیین های قومی بوده است. کرنای رایج در بین قشقایی ها، هم از نظر شکل ظاهری و هم نوع صدادهی با کرنای بختیاری تفاوت قابل ملاحظه ای دارد. علاوه بر این، ساز همراهی کننده اش نقاره است که در دوران صفویه یکی از ابزارهای موسیقی جنگی و حکومتی بود.

کرنا به دلیل خصوصیات منحصر به فردش معمولاً با سازهای مجلسی جفت و جور نیست و در کاربردهای امروزی همانند گذشته، غالباً با دهل یا نقاره همراهی می شود. در نتیجه گروه نوازی با آن چندان معمول نیست و پیشینه ای هم ندارد. اما در چند سال اخیر تلاش هایی برای ارائه گروه نوازی با حضور کرنا صورت گرفته است که از نخستین نمونه ها می توان به کرنانوازی خسرو سلطانی در اثر "نوبانگ کهن" با همراهی حسین علیزاده اشاره کرد. سلطانی در این اثر با دو ساز کرنا و سرنا که هر دو هویتی بومی دارند، به اجرای موسیقی دستگاهی پرداخته و همچنین در اثر دیگری به نام "ماهور کبیر" با همراهی یکی از ارکستر سمفونیک های اتریش، کرنا نواخته است.

کرنا همانند دیگر سازهای جهان، سازی با قابلیت های عمومی است و در عین حال مجموعه ای از توانایی های انحصاری هم دارد. بنابراین ایجاد ترکیبات صوتی جدید و متفاوت از آن، امری کاملاً طبیعی می تواند باشد.